يكي از درخشانترين مقاطع تاريخ ايران باستان، دوران تمدن «ايلام» است. ايلاميان، بنيانگذاران نخستين پادشاهي در گسترهي ايران بودهاند. نام اين سرزمين در زبان ايلامي، «Hal-Tamti» و به معناي «كشور سَرور» بوده است. شكل نوشتاري اين نام در خط ميخي سومري به صورت «NIM.KI» بوده و به گونهي Elam(ma) (در سومري) و Elamtu (در اكدي) خوانده و تلفظ ميشده است. هخامنشيان اين سرزمين را Uja ميخواندند كه نام كنوني «خوز» (= خوزستان) بازماندهي همين واژه است. ايلاميان به لحاظ قومي، به تبار «آسيانيك» تعلق داشتهاند. گسترهي كشور ايلام، شامل خوزستان و لرستان كنوني، پشتكوه و كوههاي بختياري بوده است. بدين معني كه، از غرب به رود دجله، از شرق به استان فارس، از شمال به كوههاي بختياري و از جنوب به خليج فارس محدود ميشده و البته در دوران اوج قدرت خود، وسعتي افزونتر از اين نيز داشته است. كشور ايلام از دو بخش كوهستاني و دشتي تشكيل ميشد. بخش دشتي آن شامل سرزمينهاي غربي ايلام، و مركز آن شهر «شوش» بود، و بخش كوهستاني آن شامل نواحي شرقي ايلام، و كانون آن شهر انشان/ انزان [Anshan / Anzan] (واقع در محل بيضاي فارس) بود. سرزمين ايلام در غالب تاريخ خود به شكل فدرال اداره ميگرديد و به مركزيت شهرهاي بزرگ آن، حكومتهاي مستقل وخودگرداني تشكيل مييافت. اما هر گاه كه قدرت دولت مركزي ايلام فزوني ميگرفت، اين حكومتهاي جداگانه را متحد ميساخت و زير فرمان خود درميآورد. نخستين دودمان شناسايي شدهي حاكم بر ايلام، دودمان برآمده از شهر «اوان» Avan بود كه شهرياران آن، از حدود 2500 تا 2200 پيش از ميلاد فرمانروايي ميكردند. ايلام با همسايگان پرتوان خود چون سومر و اكد - و سپس - بابل و آشور، همواره در ارتباط و ميانكنش نزديكي قرار داشت كه اين پيوندها، گاه خصمانه و گاه دوستانه بود. اما به هر حال، روابط موجود ميان اين سرزمينها، باعث ارتقا و پيشرفت فرهنگي و تمدني آنها ميگرديد. با افزايش قدرت «اكد» Akad در منطقه، از حدود 2550 پ.م. بخش عمدهاي از ايالات ايلامي براي مدتي طولاني تحت سيطرهي شاهان اكد قرار گرفت و حتا خط و زبان اكدي نيز بر ايلاميان غالب گشت. با حملهي «گوتي»ها در حدود 2120 پ.م. به ميانرودان (= بين النهرين)، قدرت و نفوذ اكد در منطقه از ميان رفت و باعث گرديد كه پادشاهي شهر سومري «اور» Ur نفوذ خود را به ايلام گسترش دهد. در اين زمان، دودمان پادشاهي برآمده از شهر ايلامي «سيمشكي» Simashki به عنوان دستنشاندگان سومر، بر بخشهايي از ايلام فرمان ميراندند. ايلاميان در حدود سال 2006 پ.م. توانستند كه به شهر اور حمله كنند و با شكست آن، براي مدتي، مستقل گردند؛ اما كشمكشهاي طولاني ايلام و سومر، مانع از آن ميگرديد كه ايلاميان، به اهداف خود دست پيدا كنند. با برآمدن دولت آموري در بابل و از ميان رفتن قدرت سومر، اينك بابليان و ايلاميان روياروي هم قرار گرفته بودند. اما اين همورابي (50-1792 پ.م.) پادشاه بابل، بود كه توانست با شكست ايلاميان، قدرت خود را بر آنان حاكم سازد. در حدود سال 1700 پ.م. «كوتير نهونته» (Kutir-Nahhunte) پادشاه ايلام اين شكست را جبران كرد و شمار فراواني از شهرهاي بابل را فتح نمود. با تسلط دراز مدت «كاسي»ها بر بابل (1160-1595 پ.م.) ايلاميان نيز از آسيب اين فاتحان جديد ميانرودان در امان نمادند. اما در نهايت، ضعف و سستي بابل - هماورد هموارهي ايلام - در دورهي تسلط كاسيها، منجر به اعتلاي عظمت ايلام و تجديد قواي آن گرديد و تحولات عميقي را در اين سرزمين، در پي آورد. در اين زمان، پادشاهان ايلام توانسته بودند كه قدرت خود را بر دو ايالت عمدهي شرقي و غربي اين سرزمين، يعني انشان و شوش، گسترش دهند. سدهي سيزدهم پ.م. عصر زرين تمدن ايلام بود، دوراني كه در آن، شهرياراني توانا و برجسته، قدرت و عظمت ايلام را به اوج خود رسانده بودند. در سال 1160 پ.م. «شوتروك نهونته» (Shutruk-Nahhunte) پادشاه ايلام، موفق به برانداختن دولت كاسي بابل گرديد و فرمانروايي ايلام را بر بابل استوار نمود و اشياء و تنديسهاي مقدس را از معابد بابلي به شوش منتقل كرد. در زمان پادشاهي «شيلهك اينشوشينك/ Shilhak-Inshushinak» (حدود 1151-1165 پ.م.) فتوح ايلام به نقاط دور دست گسترش يافت و سپاهيان وي در شمال، از ناحيهي دياله گذشته و به منطقهي كركوك رسيدند و قواي آشور را هر چه دورتر راندند. در نهايت، سراسر درههاي دجله، بخش اعظم كرانههاي خليج فارس و دامنههاي غربي زاگرس فتح گرديد و ايلام، نخستين پادشاهي سرزمين ايران را با متحد ساختن مناطق مفتوح، پديد آورد. همگام با اين دستاوردهاي نظامي و سياسي، در اوضاع فرهنگي ايلام نيز تحولات گستردهاي روي داد و واكنشهايي عليه تمدنهاي بيگانه برانگيخته شد و در نتيجهي آن، كتيبهها هر چه بيشتر به خط و زبان ايلامي نگاشته شد و هنر و معماري ايلامي، به ويژه در منطقهي شوش، به اوج پيشرفت خود رسيد. با افزايش دوبارهي قدرت بابل، در حدود 1110 پ.م.، پس از كشمكشهايي طولاني، «نبوكدنزر» (Nabuchadnezzar) پادشاه بابل، بر ايلام چيره گشت و شهرهاي آن را تاراج كرد. در اين روزگار، آشور در شمال و بابل در جنوب ميانرودان، به عنوان دو قدرت عمده و برتر منطقه، براي كسب برتري، همواره در ستيزه و كشمكش بودند. بر همين زمينه، در سال 710 پ.م. «سارگن» (Sargon) پادشاه آشور به جنگ عليه بابل برخاست. اما پادشاه بابل به ايلام پناه برد و سپس به ياري ايلاميان موفق به شكست آشور شد. در زمان «سناخريب» (Sennacherib) پادشاه آشور، ايلاميان و آشوريان براي تسلط بر بابل وارد جنگهاي شديد و بينتيجهاي شدند اما سرانجام در سال 689 پ.م. بابل به تصرف آشور درآمد. در سال 653 پ.م. سپاه «آشور بنيپل» (Ashurbanipal) پادشاه آشور، و «تمپتي هومبن اينشوشينك» (Tempti-Humban-Inshushinak) به نبردي سرنوشتساز وارد شدند كه نتيجهي آن سقوط ايلام و غارت و ويراني شوش به دست آشوريان بود. پس از آن، دولت ايلام هرگز نتوانست كه خود را كاملاً احيا كند؛ هر چند كه استقلال قومي ايلاميان، تا صدها سال بعد، تداوم داشت. ***مردمان قوم آريايي «پارس» در آخرين مرحله از مهاجرت خود - از آسياي ميانه به نجد ايران - در سده نهم/ هشتم پ.م. در سرزمينهاي ايلامي مستقر شدند و به زندگي در ميان ايلاميان و در شهرهاي بزرگ ايلام پرداختند. پارسها از سدهي هفتم پ.م. به بعد، با اتكا به آموختهها و دستاوردهاي مادي و معنوي خود از تمدن درخشان ايلام، حكومتي خودگردان را در ايالت «انشان» تشكيل دادند و همين سرزمين، زماني بعد، تبديل به خاستگاه امپراتوري عظيم هخامنشي گرديد. در اعصار بعد، پيوند پارسها و ايلاميان آن گونه بود كه از زمان داريوش كبير به بعد، شوش - مركز ايلام - تبديل به پايتخت زمستاني پادشاهان هخامنشي شد و ايلاميان در عرصههاي مختلف اين امپراتوري نوپا - اعم از امور ديواني و نظامي - به فعاليت و همكاري با پارسها پرداختند. ***در هزارهي چهارم پ.م.، به موازات ابداع نخستين خط تصويري در سومر، ايلاميان نيز موفق به اختراع خط مشابهي گرديده بودند كه از آن براي ثبت و نگهداري حسابها و معاملات خود استفاده ميكردند. اين خط احتمالاً 150 نشانه داشته است. بعدها از اين خط صرفاً تصويري، به تدريج يك خط «هجايي» به وجود آمد كه حدود هشتاد نشانه داشت. از اواخر هزارهي سوم پ.م.، اندك اندك، خط اكدي - كه سرانجام به خط ميخي معروف تبديل گشت - جانشين خط پيشين ايلاميان شد اما در طول ساليان بعد، ايلاميان اين خط وام گرفته شده را ساده و پيراسته كرده و تا مرز نوشتار الفبايي رساندند. زبان ايلامي، زباني بسيار دشوار است كه تاكنون شناسايي كامل آن ممكن نشده و پيوند مستقيم آن با ديگر زبانهاي منطقه، دقيقاً ثابت نگرديده است. اين زبان، به لحاظ دستوري، زباني «پيوندي» است كه با افزودن پسوندهاي گوناگون به پايان واژه، و نيز ميانوندهايي خاص و پسوندهايي ضميري به ريشهي فعل، بيان ميشده است. زبان ايلامي گرچه به لحاظ دستوري ساختار آساني را نشان ميدهد، ولي از نظر محتوايي، به علت كمبود نوشتههاي باقي مانده از اين زبان، امكان آگاهي كامل بر ابعاد و امكانات آن، مقدور نشده است. ***بخش عمدهاي از باورها و انديشههاي ديني و اسطورهاي ايلاميان بر نوعي عبوديت و احترام به زن و زنانگي و پرستش «مار» استوار بوده است. در باورهاي ايلامي، «مار» موجودي مقدس و حافظ آب و خرد و ثروت و عامل دور دارندهي نيروهاي اهريمني دانسته ميشد. حضور تصوير مار بر بسياري از اشياء و ظروف و نگارههاي بازمانده از ايلام، نمودار اهميت نماد مار و به ويژه نقش بركتبخشي آن ميباشد. ايلاميان نيز چون بسياري از تمدنهاي كهن خاورميانه، معتقد به نظام مادرسالاري بودند؛ چنان كه در رأس خدايانشان، ايزدبانوان قرار داشتند و حتا در نظام پادشاهي آنان نيز، مقام سلطنت از تبار زنان به ارث ميرسيد و منتقل ميشد و مردان، به نيابت از زنان دودمان سلطنتي، به پادشاهي ميرسيدند. در نظام اجتماعي ايلاميان نيز زنان از اعتبار، منزلت و حقوقي گسترده برخوردار بودند. در هزارهي سوم پ.م. ايزدبانويي به نام Pinikir (از منطقهي شوش) سرور خدايان ايلام دانسته ميشد. ايزدبانوان مشابهي نيز به نام Kririsha و Parti در منطقهي بوشهر و انشان پرستيده ميشدند. در طول هزارهي دوم پ.م. با قدرت گرفتن نظام پدرسالاري، خدايي نرينه به نام «هومبن» (Humban) بر خدايان مادينهي پيشين برتري يافت و پرستش آن در سراسر سرزمين ايلام معمول گشت. سومين خداي بزرگ ايلاميان «اينشوشينك» (In-shushinak) بود. اين ايزد - كه خداي شهر شوش بود - در پي ارتقاي شوش از مرتبهي شهري عادي به مقام پايتختي پادشاهي ايلام در هزارهي دوم پ.م.، به عنوان ايزدي برتر و سراسري شناخته شد. در هزارهي نخست پ.م.، «هومبن، كريريشَ و اينشوشينك» تثليثي كاملاً تثبيت شده را به عنوان سران طبقهي خدايان ايلامي تشكيل ميدادند.
تمدن ايلام